سرمایه معنوی ما (1)


 






 

درآمد
 

«جهانگیر خسروشاهی» یکی از نزدیکان شهید آوینی است که در مقاطع مختلف همراه او بوده و با سید مرتضی حشر و نشر داشته است. پیوند عمیق عاطفی و همفکری مذهبی و عقیدتی در کنار همراهی و همدلی در کارها خسروشاهی را به فردی تبدیل کرده است که می تواند علاوه بر نقل خاطرات خویش از رویدادها و رفتار شهید آوینی بخشی از حالات روحی و معنویات درونی این شهید بزرگوار را هم برای مخاطبان روایت کند. او که زمانی در مجله سوره در کنار سید مرتضی آوینی مشغول به کار بوده است در این گفت و گو بخشی ناگفته از فعالیت های شهید آوینی با موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام (ره) را بازگو می کند. او سید مرتضی را شمعی توصیف کرد که قادر بود جمع اضداد را در مجله دور خویش گردآورد و این کار تنها به سبب تقوا، حالات معنوی و اندیشه ژرف نگر شهید آوینی ممکن شده بود. سید مرتضی همچون حضرت امام (ره)، مولانا، صدرالدین شیرازی، ابوسعید و حافظ بخشی از سرمایه معنوی ماست و بی شک سخنان خسرو شاهی مبنی بر اینکه سید مرتضی انقلاب اسلامی در فجر اول توبه انسان معاصر می دانست بخشی از آموخته های وی از استاد شهیدش است. خسروشاهی می گوید که سید مرتضی هنوز در حجاب باقی مانده است و باید برای شناخت گوهر وجودی وی تلاش کنیم، تلاشی که به اعتقاد نزدیکانش تنها در بستر شناخت بیشتر از اندیشه ها و مطالعه آثارش میسر است چرا که شناخت ابعاد وجودی شهید آوینی نیازمند ارتباط بی واسطه و دوری از رفتار کلیشه ای و برخوردهای گزینشی است. او هم با تبدیل سید مرتضی به موزه و برگزاری سالگرد برای وی مخالف است. این جمله ای است که از زبان اکثر نزدیکان شهید آوینی شنیده ایم: شهید آوینی فرزند زمانه و عارف عصر معاصر بود.

شما در دوره های مختلف با شهید آوینی همکار بودید، آشنایی شما با ایشان از کجا شروع شد، چه دورانی بیشتر از همه با هم کار کردید و در چه حوزه هایی از او تاثیر گرفتید؟
 

من از شما تشکر می کنم که بین همه یاران صدیق و خوب آقای آوینی به من توجه کردید. دوست دارم ابتدا اجازه دهید قبل از اینکه به نحوه آشنایی ام با آقا مرتضی بپردازم، دلتنگی هایی را که دارم بگویم. من به خاطر این دلتنگی هایم قبول کردم که با شما گفت و گو کنم. حضرت امیر در نهج البلاغه و اگر اشتباه نکنم در حکمت 281 راجع به یکی از دوستانش می فرماید: زمانی پیش ما برادری داشتیم که رفاقت ما براساس دوستی باخدا شکل گرفت و بعد حضرت صفاتی از این برادر ذکر می کند.
مثلاً‌ می فرمایند دنیا در نظرش کوچک و آخرت بزرگ بود. ایشان پس از این نکات دلتنگی هایش را بیان می کند و می گوید ما باید سعی کنیم به آن خصلت ها و چیزهایی که در آن برادر عزیز بود التزام پیدا کنیم، مثلاً یکی از صفاتش این است که او آدم شکم پرستی نبود، شاید شکم پرستی به معنی دنیا پرستی هم باشد. سید مرتضی هم در طمان خودش اهل دنیا نبود.
من از کارهای او مسائلی را بیان می کنم، شما خود قضاوت کنید که آیا حرف من درست است؟ او آدمی است که در دانشکده هنرهای زیبا معماری خوانده بود، نقاش هم بود و با افرادی که روشنفکران و خالقان کارهای ادبی پیشرو محسوب می شدند، تماس داشت. او در میان آنان جایگاهی پیدا کرده بود. این شرایط با انقلاب اسلامی مصادف می شود. من از شما خواهش می کنم که اگر توانستیم نامه او به برادرش، که آن زمان در امریکا زندگی می کرد را پیدا کنید.
در این مقطع که او شأن و شکوتی پیدا کرده بود و با دیدن امام و انقلاب دگرگون شد و این نامه را به برادرش نوشت. به نظرم این نامه از صدها مصاحبه با افراد مختلف درباره ایشان گویاتر است و نتیجه این مصاحبه ها را هم منعکس می کند. ایشان به محض اینکه انقلاب پیروز می شود به عنوان فردی که خودش را در مقابل آن تحول می بیند در مسیر انقلاب قرار گرفت. ممکن است در زمانی فردی گمان کند چون دارای یک سری ویژگی ها است، اگر با تحولات همراه شود قادر است به آن کمک کند ولی نظرم آوینی اصلاً چنین نبود، بلکه ایشان می گفت: با پیوستن به نهضت امام (ره) دریافت هایی از این نهضت نصیب خودم می شود.
ایشان به جای اینکه از مسیر قبلی خود دچار انفعال یا سرخوردگی شود بلافاصله با یک دگرگونی عجیب، معجزه آسا، کم ادعا و پر تلاش، هر جایی که برای انقلاب یک مشکل کوچک پیدا می شود با دوربین به آنجا می رود و آن لحظات را ثبت می کند. ردپای این تعهد ارجمند سید مرتضی در فیلم هایی مانند بشاگرد و فیروز آباد فارس که با عنوان «خان گزیده ها» ساخته شد وجود دارد. سید مرتضی در آن ها مثل پروانه دور مردمی که می خواهند از شر ستم خوانین و قدرت ها منطقه ای رها شوند، می گردد.
او می خواهد درباره کسانی که هستی و دارایی ایشان را به غارت برده اند و به ناموسشان تجاوز شده و زندگی شان را به یغما برده اند فیلم بسازد و پیغام مقاومت آن مردم را به کسانی که رهبران انقلاب هستند و قدرت گرفته اند منتقل کند. او آنجا پا به پای سپاهی ها و جهادی ها کار می کند. هنوز جنگ شروع نشده است ولی ایشان به یک کانون بحران رفته و کار می کند.
او می توانست پزروشنفکرانه ای که برایش فراهم شده بود را حفظ کند و مثلاً سراغ شعر نو برود، زیرا که سید مرتضی اهل شعر گفتن بود و شهر نو را هم خیلی خوب می شناخت، نثر فوق العاده فاخر و پخته ای داشت، مقاله نویس و تحلیل گر بزرگی بود.
اگر به برج عاج می رفت، در کنج عافیت می نشست، نق می زد و بعد آرام آرام می آمد در بستر فیلم سازی داستانی و فیلم هایی می ساخت که مثلاً چهار انار در حوض آب می اندازند، یک ظرف پر از انار می شکنند وهمه جا قرمز می شود یا یک بشقاب قاجاری به خاطر درگیری های خانواده ای می شکند و تاریخچه اش را در یک بازگشت به گذشته از اول می گویند، هیچ مشکلی نداشت.
اگر سید مرتضی می توانست دامنش را بالا بگیرد که مبادا آلوده شود و آرام آرام از سنگ چین ها رد شود الان توانسته بود به یک فرد با قاعده و کسی که چند سیمرغ بلورین فجر برده است، تبدیل شود. در این صورت شاید ایشان موفق می شد در جشنواره کن شرکت کند بود و برای خودش یک هنرمند به حساب می آمد. فکر نمی کنم هیچ یک از کسانی که در حال حاضر در میدان کار می کنند، مایه و عمق سید مرتضی را داشته باشند. اما او اهل دنیا نبود و دنیا در چشم او کوچک و آخرت بزرگ بود و هزاران چیز دیگر که ما باید به او الزام داشته باشیم و او الزام داشت.
در شرایط کنونی رسانه ها انسان را محاصره کرده اند، من اصلاً نمی گویم رسانه ها ایران یا مومنین را محاصره کردند، آن ها باعث شدند که رابطه انسان با خودش دچار اخلال شود و تلاششان این است که با موسیقی، مواد مخدر و یا خیلی از این چیزها نوعی خلسه اجباری را برای بشر درست کنند.
رسانه ها می خواهند به انسان بگویند فکر نکن و خوش باش. در این هجوم رسانه ای به انسان، سید مرتضی از واکنش های متفاوتی که انسان ها می توانند در مقابل این رسانه ها داشته باشند، یکی راانتخاب کرد که فوق العاده است. ما در مقابل مسائلی که مربوط به رسانه هاست به طور کلی می توانیم چند موضوع را ببینیم، البته ممکن است موضوع های جانبی هم پیدا شود که آنهارا نبینیم.
به هر حال با چند موضع گوناگون می توان در مقابل این جهان جدید قرار گرفت، اول می توان در مقابل رسانه ها که از هر طرف ما را محاصره کردند تسلیم شد و گفت کاری نمی توان کرد، ما می توانیم چه کار کنیم وقتی که شیطان از آسمان بر ما نازل می شود؟ تنها می توان تسلیم شد! از سوی دیگر هم می توان تسلیم نشد ولی منفعل عمل کرد، یعنی غصه بخوریم و بگوییم رسانه ها آمده اند و کاری نمی شود کرد، بهتر است فقط دعا کنیم.
عدهای دیگر هم کسانی هستند که مرعوب شدند آنها افرادی هستند که به محض دیدن جلال و جبروت رسانه ها وا می روند. آوینی در مقابل این ها کنش مند بود یعنی در مقابل شیطان رسانه را انتخاب کرد، او یک انسان آزاده و کنش مند بود نه یک انسان منفعل.
مثلاً ما در میان شاعران افرادی را داریم که با جهان خود در ستیزند ولی منفعلانه عمل می کنند، یعنی می گویند نمی توان کاری کرد. اما کسانی دیگری راهم داریم که می گویند حتی به قیمت ریخته شدن خون خویش بایستی برخورد کرد. آقا مرتضی راه کنش مندی را انتخاب کرد، یعنی دوربین برداشت و به دل خطر رفت. دوربین را برداشت و صحنه هایی را از جنگ گرفت و تدوین کرد. حاصل فیلم سازی سید مرتضی از «فتح خون» تا «شهری در آسمان» که مجموعاً هشتاد برنامه تلویزیونی است، (به خاطر اینکه بعضی از برنامه ها تعداد قسمت هایش زیاد است، جمعاً 143 برنامه می شود).
او به ما راه نشان داد و گفت که باید کاری کرد و قدمی برداشت. الان در اینترنت دایره المعارفی به نام ویکی پدیا وجود دارد که شاید 40- 45 هزار مقاله در زبان های مختلف داشته باشد. در همه صفحات آن غیر از یک کلمه که آن هم کلمه اسرائیل است ویرایش آزاد است.
شما ایران یا شیعه با نام الزریعه الی تصانیف الشیعه داریم که تقریباً معاصر است. مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی آن را جمع کرده است، این فهرست نویس شصت هزار کتاب را در کار خود جای داده است که یکی از آن ها بحارالانوار است که 110 جلد دارد و این در آن شصت هزار جلد محاسبه نشده است.
خیلی از این کتاب ها بیست یا سی جلدی هستند ولی یک عنوان محسوب شده اند. بعضی از کتاب ها امروز پیدا نمی شوند، شاید هم پیدا شده و من خبر ندارم ولی کسی نیست که بنشیند هر چه داریم را در ویکی پدیا وارد کند حتی نقدهایی که مربوط به ماست و منصفانه است را هم وارد کند. متأسفانه ما در همه جا با آیکون های خالی مواجه ایم. شهید آوینی اجازه نداد مستند جنگ هم یک آیکون خالی یا بی محتوا باقی بماند که وقتی روی آن کلیک می کنید یک صفحه سفید پیش چشم شما پیدا شود. ایشان کار در این زمینه را شروع کرد و در آن صاحب سبک شد.
من در گروه تلویزیونی جهاد به ایشان می گفتم که چرا روی کاغذهای به ظاهر بی ارزش متن هایت را می نویسی؟ و او در پاسخ می گفت که اگر حقیقت در کارهای من باشد آن ها باقی می مانند و لازم نیست تا من خیلی دنبال جمع و جور کردن آن ها باشم. آوینی به بچه های فیلم بردار یاد دادکه تا در معرکه بلند نشوند، نترسند و نجنگند، نمی توانند فیلم به دردبخورد بگیرند. او معتقد بود اگر فیلم بردار بترسد، شجاعت نداشته باشد،از عقبه ای فیلم خواهد گرفت که ارزشی ندارد، همه این ها در فیلمی که گرفته می شود منعکس خواهد شد. بنابراین کم کم این نگرش سامان گرفته و نام فیلم های سید مرتضی مستند اشراقی شد.سبکی که او در سیمای مستند بنیان گذاری کرد و تا قبل از او وجود نداشت «مستند اشراقی» است، منظور از آن این است که باطن فیلم بردار روی نوار فیلم ضبط می شود و انعکاس پیدا می کند.
من با چشم خود دیدم که وقتی مثلاً‌ یک اکیپ از جنگ بر می گشت و در حالی که هنوز دوربین و سه پایه و وسایل دستشان بود، سید مرتضی آقایی را صدا می کرد و می گفت فیلم هایت به درد نمی خورد. شاهد بودیم که وقتی هم فیلم ها به لابراتور می رفت، آماده می شد باز همان دوست همکار را صدا می کرد، و این مسئله اثبات می شد.
کنار دست آقا مرتضی یک سطل پلاستیکی خیلی بزرگ بود، من هم تا زمانی که آنجا بودم کنار خود ایشان می نشستم و هیچ ستمی نداشتم چون کاری بلد نبودم، ولی شاهد بودم که آقا مرتضی در چنین وضعیت هایی آن سمت نوار که باید دستگاه بعدی پیچیده شود، را نپیچید و سر نگاتیوها را در سطل آشغال آورد و دستگاه را روشن کرد و خطاب به آن دوست گفت هر جا که خوب است بگو تا من قطع کنم و کل فیلم را با حضور خود فیلم بردار در سطل آشغال ریخت، البته دلیلش را هم توضیح می داد.
او فقط در یک بخش از یک دشت شقایق فیلم گرفته بود که آن هم معروف شد، هنوز در کار روایت فتح یا جاهای دیگر هم خیلی از آن استفاده می شود، آقا مرتضی این تصاویر را نگه داشت و گفت این بخش کار قشنگی است، این شقایق ها را از کار جدا کرد و در کارهای مختلف از آن استفاده کرد. سیدمرتضی بنیان گذار سبکی شد که چون ادعا پشتش نبود و خاکساری و توکل پشت آن بود ماندگار ماند.
در تاریخ کشور ما اگر روایت فتح را حذف کنیم چه چیز از فیلم های مستند جنگ باقی می ماند؟ من نمی گویم هیچ چیزی نیست ولی ببینید چه می ماند. در ثانی آقا مرتضی در گهواره حق پرورش یافت. به خاطر دارم که از کارگردان فیلمی به نام سرباز رایان در گفت و گویی پرسیدند که شما قسمت های مهیب جنگ ایران و عراق را دیده ام. پس از تحقیق دوستان معلوم شد که از او کارهای روایت فتح را نگاه کرده و این سبک به دلش نشسته است، یعنی وقتی بنا باشد که کاری بماند و برای کسی که صاحب سبک است جذاب باشد، آن کار ماندگار خواهد شد.
بسیاری از فیلم سازان خودمان بودند که با روایت فتح و سینمای مستند خیلی ارتباط نداشتند، ولی قرار شده تا کاری انجام دهند دو تا از فیلم های روایت فتح را به آن ها دادیم و گفتیم این ها را ببیندید تا بعد صحبت می کنیم. برخی وقت ها شاهد بودیم که از طرف خانواده این فیلم سازان زنگ زدند و گفتند این فیلم ها چه بوده که به او دادید از دیشب تاکنون منقلب شده است و گریه می کند. بعد خودش آمده و گفته هر کاری شما بخواهید برایتان انجام می دهم.
نقدهایی که سید مرتضی بر کارها می نوشت در مبنای همین مستند اشراقی بود. به خاطر دارم روزی در دفتر مجله سوره آقای کیومرث پور احمد که با یک دسته گل به دیدن شهید آوینی آمد او به خاطر این که سید مرتضی نقدی درباره قصه های مجید تحت عنوان «دوستت دارم ایران» نوشته و از آن تعریف کرده بود، آمده بود. آقای پوراحمد از این کار خوشش آمده بود می خواست ببیند چه کسی از کارش تعریف کرده است.
شهید آوینی به او گفت برای این از کار تو تعریف کردم که خودت را از میان عوامل فیلم حذف کردی و زیبایی هنر تواین است که خودت در کار نیستی که مزاحم روایت ماجرای فیلم شوی. خود شهید آوینی هم این طور بود و این خصیصه در کارهایش وجود داشت. بنده آخر برای اولین بار در سال 65 که کم کم گروه جهاد تلویزیون داشت به گروه روایت فتح تبدیل می شد، خدمت آقای آوینی رسیدم. ساختمانی که اولین بار به آنجا رفتم و سید مرتضی را دیدم، ساختمانی بود که در حال حاضر شبکه خبر در آن مستقر است و اتاق آقای آوینی الان یکی از اتاق های اداری شبکه خبر است. دراین ملاقات با ایشان صحبت کردم و قرار شد آنجا بمانم.
نحوه حضور و آشنایی من این جور بود. همان طور که گفتم از صبح کنار ایشان می نشستم تا اینکه ظهر می شد. من آن زمان قصه نویس بودم و کارهایی هم در ارتباط با جنگ می نوشتم که این کارها به نظر ایشان خوب بود، چون از مفاهیمی استفاده کرده بودم که ایشان من را به خاطر آن مورد تقدیر قرار داد. این همکاری تا زمان پذیرش قطعنامه، یعنی از آخر سال 65 وتیرماه سال 67 که حدود دو سال و نیم در خدمت ایشان بودم ادامه یافت.
از آنجا ما با هم به ساختمان بخارست آمدیم و ایشان کار سراب را شروع کرد. بعد از آن به سامان سمعی بصری سوره رفتیم و اولین شماره مجله سوره را به سردبیری سید محمد آوینی در سال 68 منتشر کردیم. این نشریه تا سال 70 با نظارت سید مرتضی منتشر می شد یعنی او همه کاره مجله بود، ولی سید محمد سر دبیر بود. اگر شماره اول مجله را ببینید متوجه می شوید که نصف آن را سید مرتضی نوشته است. شماره دوم مجبور شدیم اسم مستعار بگذاریم. ضمن اینکه یک مقاله مفصل با اسم خودش نوشت.
بنده تا سال 72 که سید مرتضی شهید شد در مجله سوره در خدمت ایشان بودم. بعد از شهادتش هفت شماره دیگر هم با سردبیری سید محمد آوینی منتشر کردیم و بعد از آن مجله بسته شد البته اخیرا بعضی افراد آن را دوباره منتشر می کنند. تمام آشنایی من با این بزرگوار این گونه بود اگر چه در زمانی که در جهاد کنار او می نشستم و بسیاری از فیلم ها را می دیدم، برای برخی از فیلم های بازسازی جهاد و نه فیلم های روایت فتح نریشن می نوشتم. آقا مرتضی کارهای دیگری هم به من واگذار می کرد مثلاً یکی از این کارها تحقیق درباره سوره یوسف بود من موظف بودم تمام شخصیت های سوره یوسف را در بیاورم و داستان را گزارش کنم و تفسیرهایش را ببینم. آن دوران من هم در مجله سوره اتاقی کنار اتاق سردبیری داشتم، سید مرتضی مطالب را می داد، می خواندم و نظرم را بالای آن می نوشتم. گاهی مشکلی بود که آن را با هم رفع می کردیم. من تا آخرین شماره در خدمت ایشان بودم.

بعضی از منتقدین آقای آوینی می گویند چیزی که فیلم های ایشان را خیلی خاص می کند، نریشن و گفتار متن است.واقعیت این است که ویژگی عارفانه متن ها سطح کارها را بالا می برد. می توان گفت که او برای خودش یک عرفان داشت. این عرفان در کلمات او هم نفوذ کرده، یعنی غیر از آنکه تصویر و سبک سینمایی سید مرتضی جالب بود متن ها و نریشن ها هم به کار بعد جدیدی می داد و بخشی از کار می شد که نمی توان انکارش کرد. این سبک نوشتاری آقا مرتضی را چطور می بینید؟
 

من نکته ای راجع به رسانه بگویم چون یادم می رود. آقا مرتضی به هیچ وجه منفعل نبود مثلاً به محض اینکه بحث ویدئو در کشور مطرح شد، گفت و گوهایی را با اهل نظر شروع کرد. مصاحبه هایش دراین باره بود که مثلاً ویدئو چیست و آیا باید بماند یا خیر؟ آن موقع ویدئو مسئله بود. اگر شما مقاله انفجار اطلاعات را ببینید مشاهده می کنید که در آنجا حتی بحث ماهواره را هم مطرح کرده است و نوشته است: «من نمی دانم چرا چندان که باید از این کلمه نمی ترسم» ایشان نظر کسانی که موافق ماهواره بودند را درج کرد و جواب داد. مجله سوره به خاطر شجاعت، صلابت رای، استدلال قوی، سواد عمیق و دانش آمیخته با حکمت آوینی محلی بود که مخالفان می توانستند در آن حرف بزنند، مثلاً آقایی مقاله ای درباره جمهوری اسلامی به اسم حکومت آسان نوشته بود، شهید آوینی آن مقاله را خواند و بلافاصله در شماره بعدی جوابش را محترمانه داد. او مقاله ای نوشت به نام تحلیل آسان که در آن نویسنده حکومت آسان به قدردانی از نویسنده پرداخت و گفت این کیست که بدون اینکه فحش دهد، منطقی و زیبا جواب من را داده است.
آن موقع مجله آدینه جزو مجلاتی بود که در خط مخالف سوره حرکت می کرد، ولی سردبیرش نظر خود را درباره ویدئو برای ما فرستاد و ما چاپ کردیم ولی شهید آوینی برای آنها مطلب فرستاد و آن ها چاپ نکردند. حقیقتاً در بسیاری از موارد که سید مرتضی بر وفق حکومت می نوشت و آن ها نظر مخالف داشتند، نطرات مخالفات خود را چاپ نمیکردند ولی ما نظر آن ها را در سوره چاپ می کردیم.
شهید آوینی معتقد بود در مقابل ماهواره، ویدئو و تهاجم فرهنگی باید کنش مند عمل کنیم. او به واسطه سوادی که در عرصه ادبیات، اطلاعی که نسبت به روزگار خودش و ارتباطی که با حقیقت عالم داشت معتقد بود که اگر ما تمثیلی را می نویسیم آن تمثیل باید با بالا سر و پایین سری خودش مطابقت کند. سید مرتضی فرد فوق العاده خوبی بود، روشنفکری روز را خوب می دانست و به میراث گذشته هم آگاه بود.از مشروط به این سمت هر چه در ادبیات بود، را خوانده بود، میراث گذشته شیعی و ایرانی ما را خوب می شناخت. این سه نکته در کنار ارتباط با حقیقت عالم، سواد در عرصه ادبیات و اطلاعی که نسبت به زمانه خودش داشت منجر به وضع درست او شده بود، وضع درست یعنی نسبت به سبک متن گفتارهای فیلم هایش، نوع تدوینش در روایت فتح وتعاملات صنفی روزنامه نگاری، او در همه کارها از این سه عنصر استفاده می کرد.
در حقیقت یک تفاوت اصلی شهید آوینی با من این بود که آوینی همان گونه که معتقد بود، زندگی می کرد. اگر صندوقچه اعتقادات من را بیاورید، مثلاً می بینید صندوقچه اعتقاداتم بهتر نوع زندگی ام است، یا بالعکس، در حقیقت نفاق، دونگانگی و شقاق بین نظر و عمل در امثال من وجود دارد. شهید آوینی همان گونه می زیست که معتقد بود. اگر روزی مطلع می شد که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله وسلم) بعد از اینکه ناخنش را می گرفت دستش را می شست، محال بود از این پس بعد از اینکه ناخنش را بگیرد، دستش را نشوید.
اگر در مجله سوره نزدیک ظهر می گفت نماز است، کسی که تا به عمرش نماز نخوانده بود می رفت وضو می گرفت و پشت سر او می ایستاد. اصلاً این طوری نبود که فردی بخواهد ریا کند، بلکه جاذبه آوینی کاملاً‌ او را دور خودش می چرخاند و جذب می کرد. تمام کسانی که در مجله سوره با او کار می کردند آدم هایی بودند که نمی توانستند با هم یک جا جمع شوند، در واقع مجمع اضداد بودند، ولی شهید آوینی این قدر خلق با ارزشی داشت که آنها حسی می کردند با هم یکی هستند. آوینی این حدیث شریف را شنیده بود که می فرماید: «کسی که خودش را وقف خدا کند، خدا برای اوست.» عنایتی که امام رضا (ع) خصوصاً و ائمه دیگر عموماً به ایشان داشتند، باعث می شد که اگر سخنی می گفت، کسی که در جناح فکری و ادبی مخالف سید مرتضی هم بود اعتراف می کرد این مرد با انصاف است.
نمی خواهم اسم بگویم ولی به یاد دارم شخصی که آن زمان برای BBC کار می کرد درباره آوینی گفت واقعاً من در مقابل این آدم نمی توانم زبان به تقدیر نگشایم، برای اینکه مثل این آدم ندیده ام. شهید آوینی با استفاده از سه نکته ای که اشاره کردم از یک امتیازی ویژه ای برخوردار بود که در قلم دیگران دیده نشده است. او به نثر امام (ره) به عنوان سرمشق خیلی دقت می کرد. نکته هایی که امام (ره) به عنوان پیام به مهاجران جنگ تحمیلی بعد از قبول قطعنامه نوشت بسیار توجه او بود.
گوهر وجود شهید آوینی برای ما گم شده است و ما فاقد توان لازم برای تشخیص و شناخت گوهر وجود او هستیم. علتش هم این است که ما در ظاهر زندگی او خیلی تفحص می کنیم. ممکن است شما سال ها با کسی زندگی کنید و رفتار او را ببینید و فکر کنید که این رفتار یعنی آن فرد، در حالی که بین شما، ذات و حقیقت آن شخص فاصله زیادی است. می خواهم عرض کنم که فاقد نوری هستیم که بتوانیم گوهر وجود آوینی را در تابش آن نور ببینیم، این نور هم نور تقوا است. می خواهم عرض کنم که ما فاقد چنین نوری برای دیدن گوهر وجود شهید آوینی هستم پس به بازگویی رفتار و سکنات او اکتفا می کنم.
شاید ما بتوانیم به سطح شخصیت آوینی نزدیک شویم و موج هایی از این دریای طوفانی را بازگو کنیم، شاید شما گمان کنید که من به دام اغراق گویی افتادم ولی اصلاً این طور نیست. شهید آوینی از کسانی است که موفق شد درباره مسائلی که دغدغه اش بود بنویسد و کارهای زیادی هم انجام دهد. انجام این کارها مبین همین حرف است که من اغراق گویی نمی کنم. بعضی از نوشته ها و فعالیت های فرهنگی او اصلاً مطرح نشده، مثلاً هیچ جا به همکاری او با موسسه نشر آثار امام اشاره نشده است.
شاید اینجا اولین جایی است که این مسئله بازگو می شود. متاسفانه کسی به یکی از عناوین پژوهشی که اگر اشتباه نکنم العالی الدرر بوده یا الدرر العالی و در زمینه نثر امام است، اشاره نکرده است. او دراین کار سراغ ژرفناهای منابعی که تاثیر خودش را در نثر امام گذاشتند،رفته بود. سیر مرتضی به شدت تحت تاثیر نثر امام بود. اما این به آن معنی نیست که ایشان با سایر آثار ادبی قبل از انقلاب ناآشنا بود. در حقیقت شهید آوینی در زمینه ادبیات یک انسان فهیم بود و آثار افراد مختلفی را که در داستان نویسی به خصوص داستان نویسی قبل از انقلاب را چه در زمینه شعر و چه در زمینه نثر را به حد کفایت مطالعه کرده و زبده شده بود.
به محض اینکه انقلاب پیروز شد، او نوشته های قبل از انقلاب خودش را سوزاند، برای اینکه خیلی آن جهت گیری ها را نمی پسندید. تغییر و تحولی که در ایشان ایجاد شد در خیلی ها رخ داد و الان آن ها را به عنوان کارنامه پر افتخار خود می دانند، اما سید مرتضی همراه با تحولی که در نفس خودش به وجود آورد آن ها را هم محو کرد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 31